هو الغفور
امروز با رفقای دوست داشتنی و قدیمی دانشگاه تهران, عطیه و سارا قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیم
عطیه زحمت بلیط سینما رو کشید و به ما دو تا خبر داد که طی یک عملیات انتحاری همدیگه رو ببینیم
خلاصه سینما سپیده و مهدی فخیم زاده و ختم قائله و کلی حال داد.
اینم بگم که زحمت پاپ کرن و نوشیدنی رو سارا کشید و کلی هم سر اینکه پاپ کرن و دقیقا کجا بزاریم که دست سه نفر در ان واحد بهش برسه بگو مگو داشتیم که در نهایت با لطایف الحیلی قضیه رو حل کردیم.
نمیخوامممممم ... بعد امروز یه سال باید صبر کنم تا دوباره دوستای عزیزم و ببینم
راستی جای گلی هم خالی بود ... حیف نشد گلی هم باهامون باشه ... البته اگه میومد باید یه چیزی مهمونمون میکرد
البته یه دو هفته پیش هم با گلی و عطیه تو ماه رمضون نزدیکای افطار دانشگاه تهران قرار گذاشتیم (به میزبانی عطیه) خییییییلی مزه داد... اون شب خیلی خیلی خیلی خوش گذشت
توفیق اجباری, اون شب دانشگاه تهران هم افطار میداد. شام هم قیمه نثار دادن. خیلی کیف داد. کلی با قسمتی که اون شب داشتیم حال کردیم
البته من و گلی روزه هامون و با شیر کاکائوی عطیه باز کردیم که خیلی هم چسبید... خدا قبول کنه دوستم
دلم براتون تنگ میشه دوستای گلم ... چشم به هم بزارید, اومدم ... کیس کیس
راستی بالاخره به قرمه سبزی مادر بزرگم رسیدم ... هوراااااااا
یا علی
.: Weblog Themes By Pichak :.